بسم الله الرحمن الرحیم … حاج شیخ عبدالکریم حق پدری گردن حضرت امام خمینی رحمه الله دارد و حضرت امام خیلی به ایشان احترام می گذاشتند و حتی درست خاطرم باشد دست ایشان را هم می بوسیدند. متاسفانه در حوزه کمتر روی سیاست ورزی هوشمندانه ایشان و حفظ حوزه علمیه ی نوپای قم در دوره رضاخانی صحبت و کار رسانه ای شده است. در ادامه چند پوستر از عظمت این مرد تقدیم می گردد..
پوستر شماره یک: اگر یک کلمه مخالفت کرده بود …
حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ محمد علی اراکی رحمه الله می فرمایند: یکی از نمایندگان سابق قم می گفت در جلسه ای که من بودم و رضاخان، رضاخان :گفت : «اگر حاج شیخ عبدالکریم یک کلمه یا یک قدم مخالفت کرده بود، فوری ماشین را درب خانه اش حاضر می کردم و می فرستادم او را جایی که عرب نی می انداخت.» این بود اوضاع آن روز و اگر او این کار را میکرد دیگر حوزه قمی باقی نمی ماند. و کسی هم نمیگفت چرا؟ کجا بود و کی بود همانطور که مرحوم سید حسن مدرس را فرستاد و دستور داد به مأمورین که وی را بکشند و بعد از چند روزی یک استکان چای آورده و به او گفتند بخور گفته بود روزه .هستم بالاخره وی را مجبور به خوردن کردند ولی وقتی دیدند اثر نکرد عمامه وی را دور گردنش انداخته و وی را خفه کردند و بالاخره صبر مرحوم حاج شیخ عبدالکریم باعث شد حوزه بماند و امروز یک نفر مثل آیت الله خمینی بیرون بیاید و دودمان او را بکلی برباد فنا داد. آری صبر و حوصله شیخ عبدالكريم مثل صبر و حوصله حضرت مجتبی علیه السلام بود و قیام امام خمینی مثل قیام حضرت سیدالشهداء علیه السلم بود و اگر امام حسن آن کار را نکرده بود معاویه به کلی کتاب و سنت را از بین برده بود. ولی ایشان صبر کرد و بعد حضرت سیدالشهداء دودمان آنان را برباد داد. بالاخره صبر مرحوم حاج شیخ حوزه را حفظ کرد تا هم اینک آیت الله خمینی دودمان پهلوی و سلطنت را برباد دهد. (کتاب اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی رحمه الله نوشته برادرمحقق موسی نجفی ص ۴۵۳)
پوستر شماره دو: وضع ناجور است…
علت شکست روحانیت در داستان مشروطه، نفوذ ماسونهای انگلیسی و یهودی در صفوف علما و حوزه ها و ساخت سیدین سندین ومراجع ثلاثه از علمای فاقد بصیرت سیاسی و منزوی کردن علمای سیّاس و کیّسی مانند شهید شیخ فضل الله نوری و سید یزدی رحمهما الله بود. بعد از انقلاب هم پیگیر بودندآقای منتظری که به تعبیر حضرت امام ساده لوح بود را علمدار حوزه و نظام معرفی کنند که با بصیرت و هوشمندی حضرت امام و تبرزنی ابراهیم وار او به شاگرد بازی خورده اش غائله تا حدی خوابید . حضرت آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی درباره بصیرت شهید بزرگوار شیخ عبدالکریم حائری یزدی رحمه الله و هوش سیاسی فراوان ایشان در فرار از تفرقه ی ساخت انگلیسی و یهود در نجف می فرماید: دوئیتی افتاد بین مردم، خاصه بین روحانیت، عدهای طرفدار مشروطه، عدهای طرفدار استبداد. مرحوم آقای حاج شیخ که دیدند وضع ناجور است با رفیق صمیمی خودشان و هم مباحثه و شریکالدرس خودشان آقای حاج شیخ محمدرضا، که ایشان هم مانند آقای حاج شیخ از شاگردان آقای فشارکی بودند و هر دوشان هم استاد حقیر بودند و من خدمت هر دو بزرگوار استفاده کردهام، با رفیق خودشان «محمد رضای نجفی اصفهانی»، معروف به «آقا رضای مسجد شاهی»، که از خانواده محترم مسجد شاهی های اصفهان میباشند. ایشان و آقای حاج شیخ، هر دو نجف را ترک کرده منتقل به کربلای معلی شدند برای اینکه از این سر و صدا دور باشند. (مصاحبه آیت الله مرعشی نجفی رحمه الله با نشریه پیام انقلاب در سال ۱۳۶۱)
پوستر شماره سه: همان شب شام نداشتند …
آن روزى كه آن رفراندم غلط انجام گرفت، آن رفراندم مفتضح انجام گرفت، آن رفراندمى كه چند هزار نفر بيشتر همراه نداشت، آن رفراندمى كه بر خلاف ملت ايران انجام گرفت، در كوچه هاى اين قم، در مركز روحانيت، در جوار فاطمه معصومه راه انداختند اشخاص را؛ چند نفر از بچه ها و اراذل را راه انداختند؛ در اتومبيلها نشاندند و در كوچه ها گرداندند؛ گفتند: مفتخورى تمام شد، پلوخورى تمام شد. آقايان! ملاحظه بفرماييد، اين وضع مدرسه فيضيه را ملاحظه كنيد، اين حُجَرات را ملاحظه كنيد، اين اشخاصى كه لُباب عمرشان را در اين حجرات مى گذرانند، آن اشخاصى كه مواقع نشاطشان را در اين حجرات مى گذرانند، آن اشخاصى كه بيش از سى- چهل الى صد تومان در ماه ندارند، اينها مفتخورند؟ آن اشخاصى كه هزار ميليونشان، هزار ميليونشان يك قلم است، هزاران ميليونشان در جاهاى ديگر است، اينها مفتخور، زياد نيستند؟ ما مفتخوريم؟ مايى كه مرحوم آقاى حاج شيخ عبدالكريممان وقتى كه فوت مىشود، آقازاده هاى آن [مرحوم] همان شب چيز نداشتند، همان شب شام نداشتند [گريه شديد حضار]؛ ما مفتخوريم؟ مايى كه مرحوم آقاى بروجردىمان، وقتى كه از دنيا مىرود ششصد هزار تومان قرض مىگذارد، ايشان مفتخورند؟ اما آنها كه بانكهاى دنيا را پر كرده اند، كاخهاى عظيم را روى هم ساخته اند، و باز رها نمى كنند اين ملت را، و باز دنبال اين هستند كه ساير منافع اين ملت را به جيب خودشان يا اسرائيل برسانند، اينها مفتخور نيستند؟ بايد دنيا قضاوت كند، بايد ملت قضاوت كند كه مفتخور كيست … (صحيفه امام، ج۱، ص: ۲۴۴ و ۲۴۵)
پوستر شماره چهار: داستان دوباره تکرار شود …
مسمومیت و شهادت آیت الله العظمی حائری در میان مردم و علمای قم معروف و مشهور بود، چنانکه کربلایی محمد دربان منزل آیت اله العظمی صدر می گوید وقتی یک نفر ناشناس که کلاه شاپو به سر داشت و کراوات زده بود و چمدانی در دست داشت اجازه ملاقات با آقای صدر را داشت ترسیدم آسیبی بخواهد به آقا برساند و داستان مرحوم آقای حاج شیخ عبدالكريم دوباره تکرار شود چون در آن مورد نیز کسی به عنوان دکتر نزد آقا رفته و ایشان را مسموم کرده بود. آقای صدر به کربلایی محمد گفتند آن آقا را به داخل بیاور. اگر هم راحتم میکند راحتم کند (کنایه از اینکه ممکن است مرا بکشد). (مجله یادآور شماره ۶، ۷ و ۸ سال سوم زمستان ۸۸ – صفحه ۳۵۱ )
پوستر شماره پنج: کمتر نبوده است …
مسلما این جمله تاریخی امام خمینی(ره) که که آیت الله شبیری زنجانی در«جرعهای از دریا» از ایشان نقل کردند: «تأسیس حوزه علمیه در آن دوره کمتر از تأسیس جمهوری اسلامی نبوده است.» اشاره به فضای حاکم بر جامعه در آن زمان و اهداف و انگیزههای آیتالله حائری یزدی از تأسیس حوزه دارد…زمانشناسی و سیاستمداری شهید آیت الله حائری یزدی(میبدی) هم جلوه دیگری است که نه تنها بیان نشده، بلکه متأسفانه خلاف آن نیز شهرت یافته است….آیت الله حائری یزدی(ره) در ۱۰ بهمن ۱۳۱۵ که مصادف با ۱۷ ذیالقعده ۱۳۵۵ مسموم و به شهادت رسیده است. در فصل مستقلی از کتاب موسس شهید شواهد دال بر شهادت ایشان با استناد به گفتار شاگردان و همسایه ایشان و شهرت شهادت ایشان در میان علما در آن دوره مورد بررسی قرار گرفته است. سرنوشت مشترکی که در آن دوره برای علمای بسیاری چون حاجآقا نورالله اصفهانی، شهید مدرس، شهید سیدمحمدرضا واحدی کرمانشاهی، شهید روحالله دانایی قزوینی، میرزامحمد آقازاده خراسانی و… رقم خورد…. ایشان اولین فقیهی است که خطر غده سرطانی اسرائیل را تشخیص داده و به مقابله با آن پرداخت. (گفتگوی خبرگزاری حوزه در یزدبا حجت الاسلام سید محمد حسین جلال زاده میبدی نویسنده کتاب«مؤسس شهید)
پوستر شماره شش: منظورش پیامبر نبوده…
اوایل حکومت رضاخان که روزنامهها یک مقدار آزاد شده بودند، گاهی مطالبی مینوشتند که برای رضاخان قابل تحمل نبود، لذا او میخواست بهانهای به دست آورد و روزنامهها را تعطیل کند و جلوی آزادی آنها را بگیرد. تا اینکه یکی از روزنامهها در ضمن مطلبی، جملهای به این مضمون چاپ کرد: «جار زد این جارچی مسخره، الدنیا مزرعه الاخره». با توجه به اینکه عبارت «الدنیا مزرعه الاخره» یکی از روایات منسوب به پیامبر اکرم (ص) است، این مطلب به ظاهر خیلی توهینآمیز بود. خلاصه رضاخان همین را بهانه کرد و یک عدهای از ظاهرالصلاحها را تحریک کرد و پیش مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی فرستاد که از ایشان مجوز شرعی بگیرد تا به حساب روزنامهها برسند و در واقع مشکل خودشان را با مطبوعات حل کنند. این عده هم به قم میروند و نزد آقای حائری داد و بیداد میکنند و فریاد وااسلاما! سر میدهند که؛ ای مرجع بزرگوار چرا نشستهای که به پیغمبر اسلام توهین شده است. آنها روزنامه مزبور را هم با خود میبرند و به آقای حائری نشان میدهند تا او را تحریک کنند که سخنی بگوید یا فتوایی درباره آن صادر کند و بهانهای به دست رضاخان برای تعطیل کردن روزنامهها و جلوگیری از آزادی مطبوعات داده شود. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری هم در پاسخ به سخنان معترضین میگوید: اولا معلوم نیست که این روایت، قول پیامبر(ص) باشد. (این زرنگی آقای حائری را میرساند). ثانیا اگر هم روایت باشد، از کجا معلوم که سند روایت معتبر باشد؟ ثالثا اینکه نوشته: جار زد این جارچی مسخره، منظورش پیامبر نبوده، بلکه لابد یک کسی داشته در خیابان راه میرفته و شعر یا چیزهای دیگر میخوانده. مثل دراویشی که سابق کشکول به دستشان بود و در خیابانها میگردیدند و میخواندند، منظور نویسنده از جار زد این جارچی مسخره اینها باشد. بالاخره مرحوم حائری بهانهای به دست آنها نداد. لذا این قضیه که یک توطئهای بود و حتما هم از طریق خود رضاخان و ایادی دربار او هدایت میشد که بروند آقای حائری را به عنوان رئیس حوزه علمیه قم تحریک کنند و برای تعطیل کردن مطبوعات و جلوگیری از آزادی آنها مجوزی بگیرند، با هوشیاری آن مرد بزرگ خنثی شد. (کتاب «فقیه موسس»؛ (خاطرات و اسنادی منتشر نشده درباره آیتاللهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی(ره)، ص ۷۵۸). به نقل از ماهنامه مکتب اسلام. ش ۷۱۰)
پوستر شماره هفت: وقتی شهید شد …
حوزه ی قم در سال ۱۳۴۰ قمری – یعنی تقریباً هشتاد و پنج سال قبل – توسط مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری به وجود آمد و در سال ۱۳۵۵ قمری – یعنی پانزده سال بعد – با درگذشت مؤسس آن حوزه، بظاهر متلاشی شد؛ یعنی در اوج اقتدار و اختناق رضاخانی. وقتی مرحوم آقا شیخ عبدالکریم حائری از دنیا رفت، همان چند صد طلبه یی هم که در قم بودند، متفرق شدند. گرسنه و بی پول و بی منشأ درآمد و ترسان، روزها بیرون شهر قم می رفتند و در باغهای اطراف قم مباحثه می کردند؛ شب به مدرسه ی فیضیه یا به خانه هایشان برمی گشتند. اما در میان همان طلاب آواره ی پراکنده ی ترسانِ مرعوبِ از اقتدار دستگاه و زیر فشار شدید اقتصادی و حیثیتی و سیاسی، کسی مثل امام خمینی بیرون آمد. چهل سال بعد از تشکیل حوزه ی قم – یعنی در سال ۱۳۸۱ قمری – نهضت روحانیت شروع شد؛ اینها خیلی معنا دارد. (بیانات حضرت امام خامنه ای حفظه الله در دیدار طلاب مدرسه علمیه آیتالله مجتهدی رحمه الله ۱۳۸۳/۰۳/۲۲)
پوستر شماره هشت: با خاک یکسان می کنم …
از عجایب اتفاقات کشف حجاب این است که وقت شهید حاج شیخ عبدالکریم حائری رحمه الله به رضاخان برای جلوگیری از هتک نوامیس شیعه تلگراف می زند جواب او را به جای رضاخان، محمد علی فروغی لعنه الله فراماسون اعظم ایران می دهد، آری فراماسون ها که با نفوذ در صف علما و فریب و تفرقه در داستان مشروطیت و بعد از آن حالا دیگر کشور را دست گرفته بودند و این چنین عربده کشی کردند.چند روز بعد از تلگراف شیخ به رضاشاه و پاسخ تهدیدآمیز فروغی یک روز حاج شیخ عبدالکریم با چند تن از یاران خود در منزل نشسته بودند که کسی در زد؛ سید علی نامی که خادم حاج شیخ بود برای باز کردن در منزل رفت و بلافاصله با حالت وحشتناک برگشت و گفت: شاه آمده است، او راست میگفت این خود رضاخان بود که تنها آنجا آمده بود و به کسان خود دستور داده بود به داخل نیایند. رضاخان فرصت این را نداد که کسی به استقبال او رفته و به او تعارف کند که بفرمایید و….، سر و کله خشمگین او در حالی که یک اسلحه کمری نیز در دست داشت ظاهر شد! او بدون سلام و تعارف وارد اتاق شد و خطاب به حاج شیخ عبدالکریم گفت: «آیا مرا میشناسید و میدانید من چه کسی هستم؟» حاج شیخ جواب داد: «بلی، شما رضاشاه هستید.» رضاخان گفت: «شما کی هستید؟» حاج شیخ جواب داد: «عبدالکریم یزدی مسئول حوزه علمیه.» رضا خان گفت: «نه من یزید بن معاویه هستم و [نه] شما امام حسین، شما از من چه میخواهید؟ رفتارتان را عوض کنید، و گر نه حوزه قم را با خاک یکسان میکنم. کشور مجاور ما (ترکیه آتاترک) کشف حجاب کرده و به اروپا ملحق شده است؛ ما نیز باید این کار را بکنیم و این تصمیم هرگز لغو نمیشود.» او بعد از گفتن این سخنان، بدون آن که منتظر پاسخ دیگر بماند، غضبناک و به سرعت از آنجا دور شد مجله یاد شماره ۴ و ۱۴)
پوستر شماره نه:به رگهای گردنش اشاره کرد و چنین گفت…
با طرح و اجرای قانون کشف حجاب، علماء و روحانیان اولین گروهی بودند که عکسالعمل شدیدی نسبت به این قضایا نشان دادند. در این بین مخالفت آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم از اهمیت خاصی برخوردار بود. ناراحتی و نارضایتی آیتالله حائری از موضوع کشف حجاب به قدری بود که از شدت ناراحتی، نماز جماعتی را که اقامه میکرد به آیتالله سید صدرالدین صدر واگذار و دروس خود را نیز تعطیل کرد. در همین روزها بود که جلسهای با حضور ایشان و عدهای از مردم تهران برقرار شد. آیتالله حائری در این جلسه مردم را برای مقاومت و ایستادگی در مقابل برنامههای ضد دینی حکومت ترغیب کرد[ و آنگاه که از او درباره تکلیف شرعیشان در مقابل کشف حجاب نظر خواستند، در حالی که از شدت ناراحتی چشمهایش سرخ شده بود، به رگهای گردنش اشاره کرد و چنین گفت: «تا پای جان باید ایستاد و من هم میایستم، ناموس است، حجاب است، ضروری دین و قرآن است.» حسین شاهحسینی نیز در ارتباط با دستورات آیتالله حائری در مقابله با کشف حجاب رضاخانی میگوید: «در کشف حجاب رضاخانی، پدر من جزء رؤسای اصناف بود… پدر ما جزء مخالفین [سیاست کشف حجاب] بود، خیلی شدید مخالفت میکرد و از تهران یکبار بلند شد و رفت خدمت آقای حاج شیخ عبدالکریم … که ما چه کنیم؟ آیتالله حائری حکم داده بود: «هیچ تبعیت نمیشود کرد، به هیچ وجه منالوجوه نپذیرید و تا آنجا که میتوانید مقاومت کنید.»… (نقل از کتاب شیخ عبدالکریم حائری نگهبان بیدار ص ۷۳ با اضافاتی از کتب دیگر)