بسم الله الرحمن الرحیم… ما در الگو کردن شهدای مسئول، خصوصا مسئولین سطح بالا کم کار کرده ایم. اگر تصویر شهید رجایی را خوب در ذهن جامعه جا می انداختیم دیگر دچار مسئولین سطح پایینی چون محمد جواد ظریف و اسحاق جهانگیری و بیژن زنگنه و عباس آخوندی نمی شدیم. اگر الگوهای جامعه سطحشان پایین بیاید جامعه به هر مسئولی تن می دهد.
قَالَ علیه السلام: مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا… مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَيْهِ شَهْوَتُهُ… مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ لَمْ يُهِنْهَا بِالْمَعْصِيَةِ…. مَنْ كَرُمَتْ نَفْسُهُ قَلَّ شِقَاقُهُ وَ خِلَافُهُ… من كرمت نفسه إستهان بالبذل و الإسعاف
جامعه ای که از داشتن مسئولین تراز بالایی چون شهید رئیسی و شهید سلیمانی و شهید رجایی و شهید باهنر و شهید بهشتی احساس هویت و افتخار و کرامت نفس کند صندلی های مسئولیتی خود را به مسئولین تراز پایینی مثل حسن روحانی و محمد خاتمی آلوده نمی کند…
در ادامه مجموعه پوسترهایی از تراز بالای شهید محمد علی رجایی تقدیم می گردد:
پوستر شماره یک: جلسات نق …
چه در دوران وزارت و چه دوره نخست وزیری مرحوم رجایی جلسات جالبی را داشتند به نام «نق» که در این جلسات از مدیران و مسئولان دیگر میخواستند که شرکت کنند و به مرحوم رجایی نق بزنند تا به این ترتیب ایشان بتوانند نقاط ضعف خود را شناخته و رفع کنند. این یکی از آن موارد کاملا متفاوت در منش و رفتار شهید رجایی در بحث انتقاد پذیری بود که جا دارد بسیاری از مسئولین امروز چنین رفتاری را در اولویتهای خود قرار دهند. (گفت و گوی خبرنگار جماران با حسین رثایی از دوستان نزدیک شهید رجایی به مناسبت چهلمین سالگرد فاجعه هشت شهریور)
پوستر شماره دو: همگی خلع حکم …
در اوایل انقلاب برخی احزاب سیاسی کردی در کردستان بسیار با نفوذ بودند تا جایی که در ادارات آموزش و پرورش نیز حضور جدی داشتند بخصوص که اکثر مربیان تربیتی از نیروهای همین احزاب چپ و کمونیست بودند و دانش آموزان را با تفکرات چپ و کمونیستی آشنا میکردند و در این وضعیت بود که شهید رجایی دستور داد تمام پرسنل آموزش و پروش استان کردستان خلع حکم شوند و پس از گزینش مجدد آنهایی که مکتبی و ارزشی بودند جزب شدند. در روزهای نخست جنگ نیز این شهید رجایی بود که ایده مردمی کردن جنگ بسیج نیروهای مردمی برای حضور در جبههها را مطرح کرد و اقدام به تقویت سپاه کرد. (گفت و گوی خبرنگار جماران با حسین رثایی از دوستان نزدیک شهید رجایی به مناسبت چهلمین سالگرد فاجعه هشت شهریور)
پوستر شماره سه: ناامید نشوند …
بخش اصلی خرید برای منزل را ایشان خودشان انجام می دادند. یک بار که با او به خرید رفته بودیم به ما تأکید میکرد که خریدهای خودتان را از همین دستفروشها انجام دهید، تمام سرمایه آنها همین مقدار میوهای است که برای فروش آوردهاند و حتما دقت کنید که موقع خرید میوهها را جدا نکنید که آنها از اینکه بعد از شما میوههای کم کیفیتتر مانده باشد و نتوانند آنها را بفروشند ناامید نشوند. . (گفت و گوی خبرنگار جماران با حسین رثایی از دوستان نزدیک شهید رجایی به مناسبت چهلمین سالگرد فاجعه هشت شهریور)
پوستر شماره چهار:ناراحتش می کرد …
همیشه ساعت ۵ صبح کارش را شروع میکرد. موقع نماز که میشد هرکاری که داشت رها میکرد و نماز میخواند. خیلی خونسرد بود. هیچ وقت در کارها عجولانه تصمیم نمیگرفت. در برخوردهایی که بنیصدر با ایشان داشت با حالت خاصی با او روبهرو میشد و هیچ وقت عصبانی نمیشد. همین طرز برخورد بود که بنیصدر را بسیار ناراحت میکرد. شهید رجایی همیشه در برخورد با مردم به کارمندان سفارش میکرد و میگفت ما مثل کاسه پا شکسته میمانیم و این مردم ما را به اینجا رساندند مبادا طوری با مردم برخورد شود که از این انقلاب و دولت بی اعتماد شوند و اگر این کار پیش بیاید باید فاتحه انقلاب را بخوانیم.
ویژهنامه روزنامه جمهوری اسلامی ایران، ۶ شهریور ۱۳۶۱
پوستر شماره پنج: از هر کسی نزدیکتر بودم …
من محمد علی رجایی در سال هزار و سیصد و دوازده در قزوین در خانواده ای مذهبی متولد شدم. پدرم شخصی پیشهور بود و در بازار مغازه خرازی داشت. در چهار سالگی او را از دست دادم و مسئولیت اداره زندگی ما به عهده مادر و برادرم افتاد، برادرم در آن موقع سیزده سال داشت.من، طبق معمول به دبستان می رفتم؛ درسم را ادامه داده تا موفق به اخذ مدرک ششم ابتدایی شدم. بعد از آن به کار در بازار پرداختم و شاگردی را از مغازه دائیام که خرازی بود، شروع کردم. حدود چهارده سال داشتم که قزوین را به قصد تهران ترک گفتم، در تهران، ابتدا در بازار آهن فروشان به شاگردی مشغول شدم و مدتی را هم به دستفروشی گذراندم. بعد از مدتی دستفروشی، رفتم به تیمچه “حاجبالدوله” چند جایی شاگردی کردم و مجددا به دستفروشی پرداختم که مصادف شد با دوران حکومت رزمآرا. روزی رزمآرا تصمیم گرفت که دستفروش های سبزه میدان را جمع کند و این باعث شد که بساط کاسبی ما را هم جمع کردند. همان موقع نیروی هوایی با مدرک ابتدایی برای گروهبانی استخدام میکرد و من هم با مدرک ششم ابتدایی، برای گروهبانی، وارد نیروی هوایی شدم… به موازات این حرکت، از همان سالی که به نیروی هوایی آمدم، با آقای طالقانی آشنا شدم و تقریبا هر شب جمعه را در مسجد هدایت بودیم و هر روز جمعه ایشان یک جلسه داشتند. در خانیآباد، منزل یک نانوایی بود و ما هم در خدمتشان بودیم و میتوانم بگویم حدود بیست و هفت سال از نظر مسائل مذهبی و طرز تفکر و غیره، تحت تعلیم مرحوم طالقانی بودم و فکر می کنم از هر کسی به ایشان نزدیکتر بودم. (زندگینامه خودنوشت شهید رجایی)
پوستر شماره شش: بیرون نروند ….
هفتهای سه بار شبانه و تنها به طور ناشناس در جنوب شهر به خیابان میرفت و از نزدیک وضع مردم را میدید، کمبودها را میدید، در اجتماعات زیاد شرکت میکرد. پس از شهادت شهید بهشتی امام دستور فرموده بودند که دیگر ایشان در اجتماعات کمتر شرکت کنند و سعی کنند از نخستوزیری بیرون نروند و بعد از این جریان دیگر همیشه شبها در نخستوزیری میخوابید اتاق خوابش یک اتاق ۲ در ۱ بود که برای خوابیدن از یک رختخواب و یک متکا و یک پتو استفاده میکرد. غذای ایشان اغلب نان و ماست بود اگر میوهای میآورد تاکید میکردند اول دیگران بخورند و بعد خودشان بخورند.
ویژهنامه روزنامه جمهوری اسلامی ایران، ۶ شهریور ۱۳۶۱
پوستر شماره هفت: باعث تقویت آنها نشود …
به دلیل این که کارخانه های نوشابه سازی آن زمان متعلق به فرقه ی ضاله ی بهائیت بود آقای رجائی ضمن این که بچه ها را از غیر بهداشتی بودن مواد غذایی خارج از مدرسه آگاه می کرد برای این که دانش آموزان از نوشابه استفاده نکنند و منافع آن باعث تقویت فرقه های استعماری نشود می گفتند: وقتی ما می توانیم دوغ بخوریم و می دانیم از ماست تهیه می شود و این خصوصیت ها را دارد چه لزومی دارد برویم و نوشابه ای را بخریم که نمی دانیم از چه درست شده است و چه خصوصیاتی دارد؟ هم چنین چون معروف بود که برای خوشمزه کردن کالباس مقداری گوشت خوک هم با آن مخلوط می کنند ایشان همین را مثال زد و می گفت: وقتی ما می توانیم با نان و پنیری که برای ما بهداشتی بودن آن محرز است بسازیم چرا این چیزها که معلوم است غیر بهداشتی است بخریم و بخوریم؟ ( خواندنی هایی از زندگی یک رئیس جمهور (شهید رجایی) ص ۶۶ و ۶۷ به نقل از سیره شهید رجائی ص ۱۱۹)
پوستر شماره هشت: اولویت آنجا بود …
شهید رجایی در دورانی که وزیر آموزش و پرورش بودند و یا حتی در دوره نخست وزیری گاهی شبها به دانشگاه تربیت معلم میرفت و با دانشجویان صحبت میکرد و با مشکلات آنها از نزدیک آشنا میشد. حتی وقتی به سفرهای استانی میرفت و مثلا زمانی که فرماندار یا استاندار او را به ناهار یا شام دعوت میکرد اولویت او حضور در مرکز تربیت معلم بود و به این ترتیب می خواست بگوید اولویت و مرکزیت در انقلاب با تربیت معلم است و عقیده داشت به هر شکل ممکن باید تربیت معلم را تقویت کرد. (گفت و گوی خبرنگار جماران با حسین رثایی از دوستان نزدیک شهید رجایی به مناسبت چهلمین سالگرد فاجعه هشت شهریور)
پوستر شماره نه: از همین جا شروع شد …
اوایل نخست وزیری ایشان بود که برخی آقایان گفتند به خاطر فشار زیاد کاری هر روز یک عدد سیب درشت برای آقای رجایی ببریم که تقویت شوند، وقتی همان بار اول سیب را دیدند و دلیل این کار را متوجه شدند به آنها گفتند؛ فکر میکنید چطور شد که شاه شاه شد و بنی صدر شد بنی صدر. از همین رفتارهای به ظاهر ساده شروع شد. به آقایان هم گفتند هرگز با من طوری رفتار نکنید که فراموش کنم من محمدعلی رجایی فرزند عبدالصمد هستم همان کاسه بشقاب فروش دوره گرد پیش از انقلاب هستم. (گفت و گوی خبرنگار جماران با حسین رثایی از دوستان نزدیک شهید رجایی به مناسبت چهلمین سالگرد فاجعه هشت شهریور)