بسم الله الرحمن الرحیم … اوایل انقلاب وقتی می خواستند تصویر طاغوت را از روی اسکناس ها حذف کنند و تصویر شخص اول جدید مملکت را روی پول چاپ کنند حضرت امام محکم ایستادند و اجازه ندادند تصویر ایشان چاپ شود. وقتی پرسیدند پس عکس چه کسی چاپ شود ایشان بی درنگ فرمودند: شهید سید حسن مدرس.. خون این شهید عزیز یکی از پایه های مهم استقرار جمهوری اسلامی در این کشور بود. در ادامه مجموعه پوسترهایی از این شهید عزیز که الگوی نماینده مجلس در خاطر شریف حضرت امام رحمه الله بود تقدیم می گردد:
پوستر شماره یک: منشأ يکی است…
بنده از جانب خودم می گویم و یقین دارم همه ملت ایران و نمایندگان هم صاحب این عقیده اند زیرامنشا تمام آنها یکی است منشا سیاست ما دیانت ماست. ما نسبت به دول دنیا دوست هستیم چه همسایه چه غیر همسایه چه جنوب چه شمال چه شرق چه غرب و هر کسی متعرض ما بشود متعرض آن می شویم هرچه باشد هر که باشد به قدری که ازمان بر می آید و ساخته است… دیانت ما عین سیاست ما هست، سیاست ما عین دیانت ماست. با همه دوستیم مادامی که با ما دوست باشند و متعرض ما نباشند همان قسم که به ما دستور داده شده است رفتار می کنیم.. خطابه شهید سید حسن مدرس رحمه الله در مجلس چهارم.. مذاکرات مجلس دوره ۴ جلد ۳ چاپ ۱۳۳۳ هجری شمسی ص ۱۹۸۲
پوستر شماره دو: همچون شمشیر حیدر کرار…
در عصر شكوفايى انقلاب اسلامى، بزرگداشت مجاهدى عظيم الشأن و متعهدى برومند و عالم بزرگوارى كه در دوران سياه اختناق رضا خانى مى زيست لازم است. زيرا در زمانى كه قلمها شكسته و زبانها بسته و گلوها فشرده بود، او از اظهار حق و ابطال باطل دريغ نمى كرد. در آن روزگار، در حقيقتْ حق حيات از ملت مظلوم ايران سلب شده بود، و ميدان تاخت و تاز قلدرى هتاك در سطح كشور باز، و دست مزدوران پليدش در سراسر ايران تا مرفق به خون عزيزان آزاده وطن و علماى اعلام و طبقات مختلف آغشته بود. اين عالِم ضعيف الجثه، با جسمى نحيف و روحى بزرگ و شاداب از ايمان و صفا و حقيقت و زبانى چون شمشير حيدر كرار، رويارويشان ايستاد و فرياد كشيد و حق را گفت و جنايت را آشكار كرد، و مجال را بر رضا خان كذايى تنگ و روزگارشان را سياه كرد. و عاقبت جان طاهر خود را در راه اسلام عزيز و ملت شريف نثار كرد. و به دست دژخيمان ستمشاهى در غربت به شهادت رسيد، و به اجداد طاهرينش پيوست. در واقع شهيد بزرگ ما، مرحوم مدرس، كه القاب براى او كوتاه و كوچك است، ستاره درخشانى بود بر تارك كشورى كه از ظلم و جور رضا شاهى تاريك مىنمود. و تا كسى آن زمان را درك نكرده باشد. ارزش اين شخصيت عالي مقام را نمى تواند درك كند. ملت ما مرهون خدمات و فداكاريهاى اوست. و اينك كه با سر بلندى از بين ما رفته است، بر ماست كه ابعاد روحى و بينش سياسى و اعتقادى او را هر چه بهتر بشناسيم و بشناسانيم؛ و با خدمت ناچيز خود مزار شريف دور افتاده او را تعمير و احيا نماييم. (صحيفه امام، ج۱۹، ص: ۷۳ , ۷۴)
پوستر شماره سه: آقایان نیامدند….
بنابر اصل دوم متمم قانون اساسی که تثبیت آن ثمره زحمات شیخ فضل الله نوری رحمه الله و اجرای آن حاصل خون آن شهید بزرگوار بود انجمن ایالتی آذربایجان در تاریخ ۲۱ ربیع الثانی سال ۱۳۲۸ هجری قمری به علمای نجف تلگراف زد که مجتهدین ناظر بر مجلس یعنی هیئت طراز اول معرفی شوند. آخوند خراسانی و ملا عبدالله مازندرانی رحمهما الله ۱۱ روز بعد یعنی ۳ جمادی الاول طی تلگرافی مجتهدین زیر را معرفی فرمودند: از نجف آقا سید مصطفی کاشانی، آقا شیخ اسماعیل محلاتی، آقا میرزا حسین نائینی، آقا سید ابوالحسن اصفهانی،آقا مهدی مازندرانی، آقا ضیاء الدین عراقی، آقا عبدالله گلپایگانی. از مشهد آقا سید اسدالله قزوینی تنکابنی، از تهران حجت الاسلام بهبهانی، حاجی امام جمعه خویی، آقا سید محمد آقازاده بهبهانی، از اصفهان حاج آقا نورالله ثقه الاسلام و آقا سید حسن مدرس قمشه ای، از تبریز آقا ابوالحسن انگجی از شیراز آقا سید علی کازرونی،از یزد حاج میرسید علی حائری، از قم حاجی میرزا زین العابدین، از همدان حاجی شیخ محمد باقر، از سلطان آباد اراک آقا نورالدین و از گلپایگان آخوند ملازین العابدین. سرانجام مجلس پس از چند ماه در دو جلسه در شعبان و رمضان هیئت طراز اول ناظران شرعی را انتخاب و به منتخبین تلگراف کرد که در مجلس حاضر شوند اما هر کدام از منتخبین به بهانه ای عذر خواستند و تنها مرحوم مدرس و امام جمعه خویی پذیرفتند و در مجلس شرکت کردند. (چهارده قرن تلاش شیعه برای توسعه و ماندن نوشته حجت الاسلام روح الله حسینیان رحمه الله ص ۵۳۰ و ۵۳۱)
پوستر شماره چهار: می ترسم ترسو شود…
سید عبدالباقی ابتدا ملبس به زی طلبگی بود ولی بعدا به اروپا رفت و طب خواند و کراواتی شد. یکبار که مرحوم مدرس به ذات الریه شدیدی مبتلا شده بود دکتر امیر اعلم الملک که نماینده مجلس بود و از رضاخان حمایت می کرد به منزل مدرس آمد تا وی را معاینه کند. در آن زمان دکتر سید عبدالباقی مدرس شاگرد مدرسه طب دارالفنون و مشغول مطالعه ی دروس خویش بود. مدرس در حالی که از بیماری می نالید به دکتر امیراعلم رو کرد و گفت: جناب دکتر به این عبدالباقی نصیحت کنید طب نخواند. امیر اعلم گفت: چرا آقا؟ طب رشته ی خوبی است. مدرس گفت: می ترسم مثل شما طماع و ترسو شود. بعدها وقتی عبدالباقی به اروپا می رفت تنها تحفه ای که مدرس بسته بندی کرد و به او داد تا همراهش ببرد یک کفن بود. (داستانهای مدرس تالیف غلامرضا گلی زواره ص ۲۲۰)
پوستر شماره پنج: نشان جاه طلبی است…
مرحوم الهی قمشه ای رحمه الله از شاگردان شهید مدرس چنین نقل می فرمایند: روزی بدیع الزمان فروزانفر از مرحوم مدرس سوالی کرد، آقا در جوابش فرمودند: این پرسش از جاه طلبی تو حکایت می کند و هدف تو آن است که در دستگاه هیئت حاکمه استخدام شوی، با این تفکر شخصیت خود را کوچک می کنی. سپس مرحوم مدرس این روایت را بر زبان جاری نمودند: خير الأمراء الّذين يأتون العلماء و شرّ العلماء الّذين يأتون الأمراء. پس از آن این شعر را بر زبان مبارکشان جاری فرمودند: عالم که در خانه حکّام رود *** خوشنام اگر آمده بدنام رود. (داستان های مدرس تالیف غلامرضا گلی زواره ص ۱۲۲)
پوستر شماره شش: اسبابش بی اسبابیست…
زمانی که مدیریت مدرسه علمیه سپه سالار با مرحوم مدرس بود روزی به شیخ محمدرضای مهدوی قمشه ای پیشنهاد نمود که ایشان به تهران بیایند و در مدرسه علمیه سپهسالار درس و بحث را شروع کنند. مدرس عقیده داشت این فقیه عالیقدر دارای درجات علمی والایی است و قمشه برایش کوچک است. آیت الله مهدوی در جوابش گفت: آقا وسایلش فراهم نیست و باید مقدمات آن را تدارک دید. مرحوم مدرس پاسخ داد: آقای مهدوی تحصیلات علوم دینی اسبابش بی اسبابیست، هیچ چیز نمی خواهد جز همت…
(داستانهای مدرس تالیف غلامرضا گلی زواره ص ۱۱۸)
پوستر شماره هفت: وزیر عدلیّه ای در لباس رزم…
در بحبوحه جنگ جهانی اول، ایران اعلام بی طرفی کرد ولی روس و انگلیس که مترصد فرصتی همچون یک جنگ جهانی برای تسخیر ایران بودند اعتنایی نکردند و تا نزدیکی تهران پیش آمده و قصد اشغال پایتخت را داشتند. احمدشاه نظرش به تغییر پایتخت بود ولی با نظر او مخالفت شد. شهید مدرس پیشنهاد دولت در سایه را داد . یعنی دولتی که ضمن مخالفت با متفقین یعنی روس و انگلیس از طرف متحدین یعنی آلمان و عثمانی به رسمیت شناخته شود و در صورت پیروزی متحدین این دولت در سایه حکومت رسمی ایران محسوب شود و در صورت پیروزی متفقین همان دولت مرکزی دولت رسمی بماند و در هر صورت کشور از آسیب دشمن محفوظ بماند. برای تشکیل دولت مهاجرین یعنی همان دولت در سایه بیست و هفت نفر از وکلای مجلس همراه مردم و عده ای از رجال سیاسی و فرهنگی تهران را به مقصد قم ترک کردند. افراد سرشناسی چون شهید مدرس و سید نورالدین عراقی و جمعی از نمایندگان مجلس و عده قابل توجهی از افسران ژاندارمری همچون سردار محمد تقی خان پسیان و برخی سران ایلات و عشایر و ادبا و شعرا در این کاروان دیده می شد. فتاوای مراجع مهم شیعه، مخصوصا فتوای آیت الله سید محمد کاظم یزدی و آیت الله میرزا حسن شیرازی دایر بر حمایت از مهاجرین و کمک به آنها بسیار موثر بود. در قم مهاجرین کمیته دفاع ملی تشکیل دارند. قشون روس پس از باخبر شدن از این تشکیلات برای در هم کوبیدن کاروان مهاجرین به جانب قم و ساوه روانه شد و چندین درگیری بین نیروهای کمیته دفاع ملی و سپاه روس در گرفت. مهاجرین خود را به کرمانشاه رسانده و در آنجا مستقر شدند. در این شهر دولتی به ریاست نظام السلطنه مافی تشکیل شد که شهید مدرس وزیر عدلیه ی آن بود. دولت موقت به اتکای قوای مسلح مردمی و به کمک عشایر لر مدتها با سربازان روسیه تزاری جنگید. از نوشته های بلوشر سفیر آلمان بر می آید که آلمان ها با این دولت رفتاری همچون دولت رسمی داشته اند. هنگامی که افراد لباس سربازی به تن می کردند و عازم جبهه می شدند شهید مدرس در حالی که خود لباس رزم پوشیده بود و سوار بر اسب بود برای آنها ادعیه و آیاتی که دلالت بر فتح و پیروزی مسلمین داشت می خواند و از خداوند برای آنها نصرت طلب می نمود… شهید مدرس بعدها در نطقی به سختیهای این دوران اشاره کرده و می گوید: ما مدتها در جنگل خوراکمان بلوط بود و در بیابان بدون رختخواب می خوابیدیم. ( داستانهای مدرس، تالیف غلامرضا گلی زواره ص ۱۵۰ تا ۱۵۳)
پوستر شماره هشت: حسن در برابر حسن…
سید حسن تقی زاده ۶۰ سال سابقه فراماسونری دارد و سالها استاد اعظم گراند لژ مستقل ایرانیان بود. در مکتب پرنس ملکم ارمنی پایه گذار فراموسونری ایران شاگردی کرده بود و آباء و اجداد خودش هم اهل نخجوان ارمنستان بودند. بعدها در داستان شهادت شیخ فضل الله و ترورهای ناجوانمردانه ی صدر مشروطه هم بیشتر جوخه ی ترورش از ارامنه بودند. پس از نفوذ و شرارتهای فراوان در مجلس مرحوم آخوند خراسانی حکم به تکفیر و تبعید او داد و مدتی شرش از سر کشور کم شده بود. اما بعد از شهادت آخوند دوباره به ایران برگشت. همان اوایلی که از اروپا برگشته بود روزی به دیدن مدرس آمد و طی مذاکرات مشروحی خطاب به آقا گفت: انگلیسی ها خیلی قدرتمند و باهوش و سیاستمدارند و نمی توان با آنها مخالفت کرد. مدرس پاسخ داد: اشتباه می کنید، آنها مردمان باهوشی نیستند، شما نادان و بی هوشید که چنین تصوری درباره آنها دارید. روز دیگری هم با مدرس رو در رو شد و این بار مدرس با تندی به او گفت: هان آقای تقی زاده برای چه به ایران آمدی؟ تقی زاده جواب می دهد: آمدم آقا که در کابینه شرکت نمایم و ضمنا به درس و بحث هم بپردازم. مدرس با لبخند ملیحی به او می گوید: برای اولی که خیلی بد آمدی، دومی هم که اصلا کار تو نیست. تقی زاده همینطور که نشسته بود یکمرتبه از شدت آشفتگی جمع می شود و بلند شده و می رود. (برگرفته از داستانهای مدرس نوشته غلامرضا گلی زواره ص ۱۰۴و ۱۰۵ و با اضافاتی از کتاب من تقی زاده هستم)
پوستر شماره نه: طراح و مهندس مردمی…
شهید مدرس علاوه بر تعمیر آسیاب روستای اسفه، خانه پدری خود را هم به دو باب حمام برای مردم روستا تبدیل کرد،او همچنین کاروانسرایی ساخت و برای نگه داری شترها جایگاهی به نام شترخان را در نظر گرفت، علاوه بر این قناتی هم احداث کرد که به نام قنات مدرس آباد هنوز هم معروف است. گذشته از همه ی این ها نقشه ی دو قلعه مسکونی به نام قلعه های خیرآباد را هم خود ترسیم کرد و سپس به بنای آنها مبادرت نمود. هر کدام از این دو قلعه گنجایش ده تا پانزده خانوار را داشتند. در منطقه مهیار بین راه اصفهان وقمشه هم پلی می سازد تا مردم به هنگام رفت و آمد دچار مشکلی نشوند. (داستانهای مدرس، تالیف غلامرضا گلی زواره ص ۶۱)
پوستر شماره ده: نوکری می آورد …
وقتی شهید مدرس از طرف علمای نجف برای حضور در هیئت مجتهدین طراز اول مجلس دوم راهی تهران می شود همراهانش خانه ی گرانتری را برای اجاره و سکونت به او پیشنهاد می کنند ولی او اتاق ارزانتری را انتخاب کرده و می گوید: چیزی که استقلال، عقیده و اراده را مورد تهدید قرار می دهد نیاز است، من نمی خواهم به کسی احتیاج پیدا کنم، من به اندازه دارایی خود و در حد توان خویش باید اتاق اجاره کنم، می خواهم محتاج مردم نباشم، احتیاج به پول نوکری می آورد، من می خواهم زبانم برای بیان حقایق و دفاع از مردم محروم و مظلوم آزاد باشد. آنچه شیران را کند روبه مزاج *** احتیاج است احتیاج است احتیاج. (داستانهای مدرس تالیف غلامرضا گلی زواره ص ۶۵)
پوستر شماره یازده : حکومت بر دلها…
با تشویق ها وپیگیری های مرحوم شهید مدرس آلمانها در اصفهان یک کارخانه پارچه بافی به اسم کارخانه وطن راه انداختند. برای افتتاح شهید مدرس را دعوت کردند. به قدری مهندس آلمانی که مسئول راه اندازی بود مجذوب شهید مدرس شده بود که به ایشان گفت اگر اجازه بدهید تندیس شما را بسازیم و درب کارخانه نصب کنیم. مرحوم شهید مدرس به او فرمودند که اولا دنبال این باشید که قطعات یدک و مواد اولیه کارخانه هم در ایران تهیه شود و دوما ساخت مجسمه هم در اسلام حرام است و هم تندیس باید در دلهای مردم باشد نه در اینجا. (داستانهای مدرس، تالیف غلامرضا گلی زواره ص ۷۵ اقتباس و بازنویسی)
پوستر شماره دوازده: باید نوکری کنند…
تمام این مقامات که از سلسله های مختلف هستند، شاه و رئیس الوزراء و پارلمان و .. تمام اینها نوکر خلقند. یکی اسمش شاه است یعنی نوکر مردم. یکی اسمش رئیس الوزراء است یعنی خدمتگزار مردم، باید تمام اینها نوکری کنند..حتی پیغمبران خدا هم که از همه برترند، آنها را هم خدا برای خدمت به خلقش فرستاده است. (بخشی از یکی از نطق های شهید مدرس در مجلس،از کتاب داستانهای مدرس تالیف غلامرضا گلی زواره ص ۱۲۵ و ۱۲۶)
پوستر شماره سیزده: دنبال صناری نباشند…
میرزا حسن رشدیه از اعضاء انجمن مخفی باغ سلیمان خان میکده بود. بیشتر اعضای این انجمن بابی یهودی بودند. رشدیه طلایه دار تاسیس مدارس جدید به سبک غربی و کشاندن دختران به این مدارس بود. بارها به حکم روحانیون محلی مدارس او حرام اعلام می شد و مدرسه توسط مردم تخریب شده و خودش می گریخت. یک بار هم از طرف ایشان مهدورالدم اعلام شد. پیشتر برای فریب مرحوم شهید حاج شیخ فضل الله نوری هم اقدام کرده بود. روزی نزد مرحوم شهید مدرس آمد و تلاش کرد او را بفریبد و به ایشان گفت: از حضرتعالی می خواهم رئیس الوزرا شده و هشت نفر را برای وزارت خود انتخاب فرمایید و به این کشمکش خاتمه و از خونریزی جلوگیری نمایید. مرحوم مدرس پس از خاتمه کلام برخاستند و ایستادند و با حرکت دست و لهجه اصفهانی فرمودند: اگر هشت نفر مثل خودم سراغ داشتم که دنبال هیچ صناری(صد دیناری) نباشند قبول می کردم ولی می ترسم اگر پیشنهاد را بپذیرم و دولتی تشکیل دهم آنها فریفته مقام و منصب و حب دنیا شوند و موجب دلسردی مردم شوند. (نقل از کتاب داستانهای مدرس، تالیف غلامرضا گلی زواره ص ۱۰۷ و کتاب زندگینامه و خدمات مرحوم علامه شعرانی ص ۹۶با اضافات)
پوستر شماره چهارده : سازمان اطلاعاتی تک نفره …
مرحوم شهید مدرس به تنهایی صدها حقوق بگیر بیگانه که در فروش کشور در قرارداد ننگین وثوق الدوله نقش داشتند را شناسایی کرده بود و در کتابی آورده بود. او در یکی از نطق هایش در مجلس می فرماید: آنچه توانستم تعداد کرده و ضبط کنم در تمام ایران کارکن های این قرارداد هشتصد نفر بودند که در کتاب زردی که بعد از من منتشر می شود اسم آنها نوشته شده است.. متاسفانه بعد از شهادت ایشان دشمنان این کتاب را به غارت بردند. این کتاب حاوی مطالب مهمی درباره تاریخ معاصر ایران و تحلیل های عمیق تاریخی بسیاری بوده است.(داستانهای مدرس تالیف غلامرضا گلی زواره ص ۱۴۱ و ۱۴۲، با اضافات)